به نام تنها نیاز بودن
سلام عاشقان
سحرگاهان صبا امد به گلشن
ز بوی گل,معطر کرد دامن
پیامی تهنیت آمیز آورد
که ای گل عید شد,
چشم تو روشن
عید و آسمون شب، پُر از شهابِ رنگیه
عقربهها نگه دارید، چه لحظهى قشنگیه
یه روز رویایى و خوب، میونِ تقویمِ خدا
یه شبِ بارونى و خیس، شبِ مناجات و دعا
لحظههاى نجیبِ عشق، موسیقى زلالِ آب
ترنمِ ترانهها، توى دقیقههاى ناب
از دلِ گلدستهى سرو، صداى آشنا میاد
صداى عشق و عاشقى، صداى ربّناى باد
نغمهى زیباى اذون، کنارِ آهنگِ قنوت
لحظهى ذکر و زمزمه، لحظهى عرفان و سکوت
عید و مهمونىِ نور، جشنِ خوشِ پرندگى
لحظهى لمسِ آسمون، تو اشتیاقِ بندگى
جشن صفا و دلخوشى، تو معنویتِ حضور
تبسّم فرشتهها، جوششِ چشمههاى نور
وقتشه که از دلمون، سیاهى رُ خط بزنیم
رو بومِ چشمِ همدیگه، طرحِ مُحبت بزنیم
رو بومِ چشمِ همدیگه، طرحِ مُحبت بزنیم
روز اخر چقدر عرفانیست
چشمهایم عجیب بارانی است
عطر جنت تمام شد
افسوس...!
آخرین لحظه های مهمانیست...
شگفت که دراین ماه، سنگ درون به گوهر، زهرجان به شکر ؛ و قفل دل به کلید تبدیل می شود و مولانا درعید فطر برتمام این گشایش ها دست افشان و سپاس گویان است .
مولانا درستایش رمضان و عید فطر همه شور است و شیدایی،
وی در رمضان ِ احیاء کننده ، زنده شده و دست افشان و پای کوبان می سراید:
عید آمد و عید آمد وآن بخت سعید آمد
برگیر و دهل میزن کان ماه پدید آمد
عید آمد ای مجنون، غلغل شنو از گردون
عید آمد ای مجنون، غلغل شنو از گردون
کان معتمد سدره از عرش مجید آمد
عید آمد ره جویان ، رقصان وغزل گویان
عید آمد ره جویان ، رقصان وغزل گویان
کان قیصر مه رویان زان قصر مشیدآمد
صد معدن دانایی مجنون شد و سودایی
صد معدن دانایی مجنون شد و سودایی
کان خوبی و زیبایی بی مثل و ندید آمد
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو , یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
آیا چیزی قابل درو در این ماه رمضان کاشته ایم ؟
هر عید تو را غرق صفا می خواهم
هر روز تو را کامروا می خواهم
از بهر تو و هر که تو را دارد دوست
آرامش خاطر از خدا می خواهم
برای دیدن پارازیت لطفا کلیک نمایید