۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

دل نوشته اول


بی قراریهای پسرانه  


به نام تک نوازنده گیتار هستی 

سلام دوستان گلم

  

 در خواب ناز بودم شبی 
 دیدم کسی در میزند 
 در را گشودم روی او 
 دیدم غم است در می زند 
  
 ای دوستان بی وفا 
 از غم بیاموزید وفا ...
 عم با همه بیگانگی 
 هر شب به من سر می زند 


  

 

 کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرورشکست!!!!
 

 شیشه ای می شکند ...
 یک نفر می پرسد...
 که چرا شیشه شکست؟
 مادری می گوید...
 شاید این رفع بلاست 
 یک نفر زمزمه کرد...
 باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد،
 شیشه ی پنجره را زود شکست.
 کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرورشکست،
 عابری خنده کنان می آمد...
 تکه ای از آن را بر می داشت...
 مرحمی بر دل تنگم می شد...
 اما امشب دیدم...
 هیچ کس هیچ نگفت،
 قصه ام را نشنید...
 از خودم می پرسم
 آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است...

 
باز شب شد چقدر تنهایم  
گفته بودی که شبی می آیم        
باز شب شد و از پنجره ام           
همچنان راه تو را می پایم             
کنج این پنجره ها شب همه شب           
منم و گریه و های و هایم       
پشت این پنجره ها تا به سحر 
پنجه بر پیکر شب می سایم       
نکند بیهوده عمر خود را           
پشت این پنجره می فرسایم               
نکند بیهوده تکرار شود           
قصه چشم به راهی هایم       
باز چون دیشب و شب های دگر 
می روم پنجره را بگشایم       
باز شب شد و از پنجره ام            
همچنان راه تو را می پایم...                 




هرگز فراموش نمی کنم سخنانی را که از چشمان تو شنیدم
می گویند چشمها هرگز دروغ نمی گویند
اما من شیرین ترین دروغ ها را از چشمان تو شنیدم
آن هنگام که می گفتند:                        
                                      دوستت دارم...

  

 دوستان عزیز و بازدیدکننده های گل از این به بعد توی پست های وبلاگ یه بخشی تحت عنوان پارازیت اضافه میشه که در ادامه مطلب قرار داره و در کل ربطی هم به موضوع وب نداره,
 از کسایی که جنبه ندارن تقاضا دارم که روی ادامه مطلب کلیک نکنند!


 برای دیدن پارازیت لطفا کلیک نمایید 
  
 بی قراریهای پسرانه