۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه

هنوز عیده ولی بوی عید نمیاد...

  


به نام تنها نوازنده گیتار هستی 

سلام دوستان گل 

 اینم از عید امسال 
پس چرا اینجوریه عید 

 

عید آمد و عید آمد آن فصل غریب آمد
روز غم دیو آمد تا باد چنین بادا
دیوان ز نهیب هو بر دار روند هر سو
پر فر و جلا هر کو با صبر چنین بادا
نوریست ز لطف حق در جان و دل عاشق
با دیو هم او مشفق با عشق چنین بادا
سبزست جهان جانا یارست نهان با ما
پوییم ره بالا با یار چنین بادا
 

 
عجب روزگار سر سختیه...


سکوتم را به باران هدیه کردم
تمام زندگی را گریه کردم
نبودی در فراق شانه هایت
به هر خاکی رسیدم تکیه کردم
  



 بهار امد دوباره سبز باشید  
بدور از جهل و از نیرنگ باشید
همیشه شادو خرم، عاشق و مست 
بسان عاشقان یک رنگ باشید
دلت پاک و منزه همچو یک جام 
ولی جامی بدور از سنگ باشید
به رقص امد کنون کوه و در و دشت 
که صوتی برتر از هر چنگ باشید
بدور از ظلم و استبداد و تزویر 
فراتر از همه اورنگ باشید
بگفتا زاهدی از روی تزویر 
که با شادی کنون در چنگ باشید
نوشتم راز این ایام با دوست 
که از بهر وطن دلتنگ باشید
خدایا رمز آزادی در این است 
که در سبزی همه همرنگ باشید

  
  

 
  
قصه از جایی شروع شد که من و تو ما شدیم...
از همون روزای اول که ما هم صدا شدیم...
قصه ی ما ای برادر،قصه ی نفرت و عشق....
ما باید یکی بمونیم،واسه ما این سرنوشته...
من و تو با هم می تونیم کوه و از جا در بیاریم...
ما اگه با هم بمونیم سرود شادی می خونیم...
چه نداها تو خیابون جون دادن تا که بدونیم...
این وطن مال من و توست،ما باید اینو بدونیم...
دیگه وقتشه که با هم جشن پیروزی بگیریم...
خیابون جای من و توست،تا قیامت ما می مونیم... 
  

 



 همیشه شاد باشید