۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

زندگی ادامه دارد پس زندگی کن...



  



 به نام حق 

سلام به همه برو بچ گل   


 باز هم امروز معلمم  
  به خاک افتاد دیگربار؛
 نیایش کرد با تنها رفیقِ ماندگار خویش: 
 خداوندا !
 تو مرهم باش داغم را
 اگر روزی
 گرفتند از تو فرزندانِ فرداها،سراغم را
 بگو در عمق ظلمت بار نامردی
 معلم، بی صدا جان داد
 بگو در ذهن معصوم نخستین سطر دفترها
 به یادم باز بنویسند:
                     بـــابــا آمد و...  
                                        نان داد . 
 
 پروردگارا ، هر چه از درونم بر می آید از عشقی است که از درونم فوران می کند ، 
 از نعمتی است که آفریدگارش تنها تو می توانی باشی و بس . 
 هنگامیکه در تنهایی خویش غوطه ور هستم تنها همدم و همراهم تو هستی . 
 آن گاه که هیچ کس نظاره گر تنهاییم نیست تنها تو هستی که نظاره گری . 
 آن گاه که همه ی وجودم پر شده بود از نفرت به دنیای پستی که این آدمیان به وجود آورده بودند تنها تو بودی که آرامش مرا در درونم فراهم می کرد. 
 آن هنگام که دربند شهوات خود بودم تو را نتوانستم بفهمم و به زبان آورم اما تو همیشه با من  بودی من چه ناسپاس بنده ای هستم که به وقت شادی یادی از تو یاد نمی کردم 
 اما زمان تنگنا به سراغت می آمدم و تو باز آغوشت را به رویم باز می کردی .  
 
نگه کن به پایان ِ فصل ِ سرد 

 نگاه کن که یخ درون ِ بهمنش
 چگونه رفته رفته آب می شود
 چگونه هاله و سپاه ِ سرکشش
 اسیر ِ دست ِ آفتاب می شود
 نگاه کن
 تمام هستی ش خراب می شود
 شراره ش به کام می کشد
 دی ش به باد می دهد
 مرا به اوج می برد
 نگاه کن, تمام ِ آسمان ِ ما
 پر از فروغ می شود
 تو آمدی ز دور ها و کوی ها
 ز سر زمین رنگها و نورها
 مرا ببر ندای ِ سرفراز ِ من
 ببر به شهر ِ سبز ها و ساز ها
 به راه گل ستانه می کشانیم
 فرا تر از جوانه می نشانیم
 نگاه کن که شوم ِ شب به راه ِ ما
 چگونه رفته رفته روز می شود
 صراحی ِ سیاه ِ روزگار ِ من
 ز قطره های ِ شهد ِ تو
 لبالب ازگلاب ِ ناب می شود
 به روی گاهواره های ِ شعر ِ من
 نگاه کن
 تو می دمی و آفتاب می شود


 
نمازی به یاد تو...  

تقدیم به هموطنانم که در میان حصارها نیز با اندیشه شان چون سرو ایستاده اند   
 به یاد تو برای عصمت نگاه تو نماز کرده ام 
 به یاد قامتت که خم شده زحس درد ، دو تا شده رکوع کرده ام 
 به یاد ضرب تازیانه برتنت به سجده رفته ام 
 به یاد آه در گلو شکسته ات به قوه خدا قیام کرده ام 
 به یاد خشکی عطش که خفته بر لبت ، به کربلا سلام کرده ام
 به یاد هر کشیده نشسته بررخت به مهر بوسه داده ام 
 به یاد تو وقامت رسای تو نماز را تمام کرده ام
 ولی فرشتگان سجده کرده را به یاد روز خلقتت نظاره کرده ام
 
  
 حاکمان کار مظاعف میکنند"حکما آزار مضاعف میکنند
تشنگان خون خوبان گوئیا"قتل وکشتار مضاعف میکنند
با شکنجه در اوین زندانیان"حتما اقرار مضاعف میکنند
بازهم اینان ندا را میکشند"باز انکار مضاعف میکنند
خطبه میخوانند روز جمعه باز"ناله زار مضاعف میکنند
حاکمان ناشی مردم فریب"جعل آمار مضاعف میکنند
بوق ضرغامی و کرنای حسین"پخش اخبار مضاعف میکنند
چاوز و بشار اسد با این وآن"باز دیدار مضاعف میکنند
شاعران سفله در دربار ظلم"خلق آثار مضاعف میکنند
رانت خواران بزرگ دولتی"کسب دینار مضاعف میکنند
قاطران بار مضاعف میبرند"حمل اسفار مضاعف میکنند
حاملان احمق اسفار ظلم"خویش را بار مضاعف میکنند
حاکمان بی خرد بر خبط خویش"حتما اصرار مضاعف میکنند
همرهان سبز در سال جدید"رو به دیوار مضاعف میکنند
راست قامت استقامت مثل میر"صبر و ایثار مضاعف میکنند

تمام بغض سنگهای این اتاق خالی از هوای تو    
و یک نگاه خیره در طلوع سبز عشق دستهای تو   
حریم امن چشمهای خسته ات درون سینه ام    
من ونگاه و بغض وسنگ وعشق و چشمهای تو   
مرا ببر کنارقاصدک کنار بالهای خسته ات"نسیم"   
مرا که انتظار می کشدکنارشب کنار روزهای تو   
در امتداد این حقیقتی که گفته ام برابرت    
مرا ببین چگونه ایستاده ام به پای حرفهای تو    
ببین مرا چگونه من جوانه می زنم زنو    
طلوع می کنم دوباره با تمام عاشقانه های تو   

  
   
  
 تا روزی دیگر...